آرنیکاآرنیکا، تا این لحظه: 12 سال و 3 روز سن داره

آرنیکا تمام نا تمام من

سرماخوردگی دخترم

نازنینم دخترم فرشته الهی  متاسفانه شما سرماخوردین والبته از ٢ روز قبل اسهال داشتین. نمی دونی چه میکشم وقتی اشکهای قشنگت وخس خس سینه و قرمزی بینی کوچولوت رو میبینم. حالا می فهمم  تا ما بزرگ بشیم چقدر مامان وبابامون سختی کشیدن .الهی من فدات بشم از خدا میخوام هرچه زودتر این روزها بگذرند .دلم میخواد زودتر سرحال بشی و با صدای خندهات من و بابا پیامت هم  بخندونی.
13 آبان 1391

وقایع 6ماهگی

دختر نازم  عمرم. جانم .از این روزها باید بگم که سرمون حسابی شلوغ بوده بیشتر روزها مهمانی دعوت بودیم راستی هفته پیش هم که جشن تولد دختر همکارم دعوت بودیم وشما چقدر گریه کردی  و اصلا از سر وصدا خوشت نمیاد ولی آخراش که دیگه صداها کمتر شد شماتازه میخندیدی  و یه عالمه دوست پیدا کردی شنبه هم که واکسن 6 ماهگی ات روزدی و طبق معمول آقای پدر شما رو گرفت ومن که طاقت دیدن   نداشتم شما رو به بابایی سپردم از دور صدای نازت رو میشنیدم البته اونجا زیاد بی تابی نکردی ولی الهی بمیرم که همه اش تب داشتی ومجبور بودم شیاف برات استفاد ه کنم و پاهات رو تا 3 روز اصلا روی زمین نمی گذاشتی حتی وقتی خوابت می برد .آخ مامانی نمی دونی...
10 آبان 1391